هر موجودی با توجه به شرایط ذاتی خلقتش حق حیات دارد. درحقوق طبیعی، همه پدیدههای حقوقی، از پدیده واحدی به نام عنصر محرومیت، اشتقاق پیدا میکنند. همه قوانین و اصول صحیح حقوقی از یک اصل به نام “اصل عدم محرومیت” منشعب میشوند. صحت و سقم، درستی و نادرستی قوانین را از مقیاس “اصل عدم محرومیت” میتوان فهمید. این اصل ثابت و تغییرناپذیر، به همه زمانها و مکانها تعلق دارد. دلیل تغییر ناپذیر بودن این اصل با خودش است زیرا هیچ موجودی درهیچ زمانی در صدد نبوده که برای خود ایجاد محرومیت کند.
پس این یک قانون طبیعی کهن و حتی غیر قابل تخلف است (حقوق حیوانات). این اصل معیار خوبی برای سنجش اعمال ما و تشخیص قانون درست است. بهتر است از خود به عنوان یک قاضی سوال کنیم که بر طبق اصل عدم محرومیت، آیا ما میتوانیم گربه را از داشتن پنجه هایش فقط به خاطر خراب کردن اسباب منزل یا هردلیل دیگر محروم کنیم؟
این عمل هیچ تفاوتی با قطع کردن انگشت های انسان دارد؟ آیا عقیم سازی حیوانات به جرم اینکه به طور طبیعی نیازمند جفت یابی و تولید مثل هستند، آن هم به روش برداشت و نابودی کامل غریزه جنسی صحیح است؟ آیا بر طبق این اصل میتوانیم تارهای صوتی سگ را از بین ببریم تا پارس نکند؟ و باز هم این عمل هیچ تفاوتی با بریدن زبان انسان دارد که دیگر برای تمام عمر خاموش باشد؟ آیا جای پرنده در قفس است؟ آیا ما میتوانیم به خاطر آواز خوش، پرندهای را از جفتش جدا کنیم تا از فراغ، لب به آواز بگشاید و ما لذت ببریم؟ آیا ورزشهای رسمی بعضی از کشورها مثل بز کشی در افغانستان، گاو بازی در اسپانیا و جنگ بین خروسها کاری انسانی و منصفانه است؟
بهتر است یادمان باشد که اهلی کردن، ایجاد محرومیت نیست بلکه اهلی کردن یعنی:
ایجاد علاقه…..